.
صفحه اصلي آرشيو جستجو پيوند ها تماس با ما
 
آخرین عناوین
گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح امروز


كيهان

«آدرس تغيير نكرده است» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن مي‌خوانيد:
ريشه‌هاي ماجراي اخير در فضاي سياسي كشور چيست؟ بازيگران مختلف هركدام چگونه مي‌انديشند؟ چقدر از آنچه رخ مي‌دهد پروژه است و برنامه ريزي شده و چقدر يك پروسه خود انگيخته؟ بازي دوست كدام است و بازي دشمن كدام؟ و چگونه بايد تشخيص داد هر كدام از بازيگران درون كدام بازي قرار دارد؟

ابتدا كمي تاريخ. ناچاريم براي فهم وضع فعلي به گذشته برگرديم و ببينيم وضعي كه امروز با آن مواجهيم محصول تركيب چه رويدادهايي در كدام بستر تاريخي است. در 3 تير 84، وقتي آقاي احمدي نژاد انتخابات را برد، تحليل توام با شادماني بسياري از دوستداران انقلاب اين بود كه آنكه برنده انتخابات شده نه يك فرد، بلكه مجموعه اصول و ارزش‌هايي است كه در 16 سال ما قبل آن عمدا يا سهوا مغفول و مهجور مانده بود و اكنون كه مجالي براي عرضه خويش يافته به سادگي راي و بلكه جان مردم را صيد كرده است.

شادماني مردم مومن از آن رو بود كه پيروزي احمدي نژاد نشان داد برخلاف آنچه كه ليبرال‌ها و سكولارها در سال‌هاي ماقبل 84 گفته بودند نه فقط مردم ايران از شعارهاي انقلابي و ديني زده نشده‌اند و جامعه ايران به سمت سكولاريسم نرفته بلكه تشنگي مردم براي ريختن سرمايه اعتماد خود به پاي كسي كه نماينده صادق اصول انقلاب باشد، هر روز بيشتر هم شده است.

رهبر بزرگوار انقلاب اسلامي همان ايام فرمودند كه به هنگام مشاهده مبارزات انتخاباتي زماني كه هيچ معلوم نبود كدام كانديدا پيروز ميدان خواهد شد، بر اين عقيده بوده‌اند كه آقاي احمدي نژاد در اين صحنه پيروز است چرا كه موفق شده اصول و ارزش‌هاي انقلاب را بار ديگر زنده كند و با مردم «به لسان اصول» مخاطبه نمايد. پس از آن، و در طول دوران فعاليت دولت نهم نيز بسياري از دلسوزان در رفتار، گفتار و تصميم‌هاي دولت اشكالات فراوان مي‌ديدند اما جريان اصولگرا-بر خلاف پيش بيني برخي منحرفان كه درباره آن سخن خواهيم گفت- هرگز درحمايت از دولت ترديد نكرد چرا كه عقيده داشت اولا اين دولت همچنان كاري، انقلابي و مردمي است و رويكرد كلان دولت از اين سه مشخصه اساسي تبعيت مي‌كند، ثانيا اشكالات و ايرادها همچنان فرعي و حاشيه‌اي پنداشته مي‌شد و كيفيت و كميت آن مطلقا با خدمات دولت قابل قياس نيست و ثالثا جرياني كه در مقابل اردوگاه دولت نهم صف كشيده بود ملغمه‌اي بود از مجموعه كساني كه بهترين توصيف براي آنها اين است كه گفته شود كينه امام و انقلاب را به دل داشتند و دشمني آنها با دولت هم دقيقا از آن رو بود كه احساس مي‌كردند اين دولت «پيرو اصول» است.

در انتخابات خرداد 88 باز هم اصولگرايان در حمايت از آقاي احمدي نژاد يكپارچه شدند از آن رو كه همچنان در «اصولگرايي» اين دولت -به رغم همه اشكال‌ها كه درمواردي حادتر هم شده بود- ترديدي نبود. خوانندگان اين يادداشت خوب است سخنراني رهبر فرزانه انقلاب اسلامي در كردستان را به ياد بياورند كه بسياري از آن بوي حمايت از دولت را استشمام كردند ولي آن سخنراني هم چيزي جز «مرور اصول» و فراخواندن مردم به برگزيدن كانديدايي كه به اين اصول بيش از ديگران پاي بند باشد نبود.

حضرت آقا در آن سخنراني تاكيد كردند كه درباره اشخاص هيچ نظري نمي‌دهند و فقط در پي ارائه شاخص‌هايي هستند كه مردم بايد در انتخاب كانديداي مورد نظر خود آنها را مدنظر قرار بدهند. تشخيص مردم در سال 88 اين بود كه احمدي نژاد نسبت به ديگر كانديداهاي موجود به آن اصول پاي بندتر است و او خود نيز -اگرچه اين بار با زبان و ادبياتي متفاوت از سال 88- همين پيام را به مردم القا مي‌كرد.

يك نكته بسيار جالب توجه در اين ميان آن است كه برخي از نزديكان رييس جمهور همان ايام پيش بيني و شايد بهتر باشد بگوييم پيشگويي كرده بودند كه اصولگرايان بويژه كيهان در سال 88 نه فقط از احمدي نژاد حمايت نمي‌كنند بلكه از كانديداي مقابل او حمايت خواهند كرد! ناگفته پيداست اين پيشگويي كه همچون بسياري موارد مشابه ديگر برگرفته از اتصالات خاص جلوه داده مي‌شد، صد درصد غلط از آب درآمد اما آقاي احمدي نژاد هيچ گاه از دوستانش نپرسيد كه چرا كانال‌هاي مورد وثوق آنها «پيغام» غلط مي‌دهند؟!

پس از انتخابات رياست جمهوري سال88 فتنه بزرگ واقع شد كه مشابه آن در سال‌هاي پس از انقلاب مشاهده نشده بود. فتنه‌اي كه براي نخستين بار صف ظاهرفريبان و دشمنان دوست نما را از صف انقلابيون واقعي جدا كرد و مجال تداوم رفتار منافقانه را از برخي افراد كه خود را در طايفه خواص نظام جا داده بودند گرفت. فتنه 88 چگونه خنثي شد؟ آن مردان غيرتمندي كه ماه‌ها روز از شب نشناختند و همه هستي و زندگي خود را صرف دفع فتنه كردند از كجا نيرو و انرژي مي‌گرفتند؟ همان ايام بودند كساني كه گوشه و كنار مي‌گفتند دولت دهم ارزش اين همه هزينه كردن را ندارد و افرادي داخل دولت حتي از بالاگرفتن آتش فتنه خوشحال هم مي‌شوند چرا كه مي‌تواند براي آنها و انحرافاتشان حاشيه امن ايجاد كند.


ملت ما

«نظم نامنظم» عنوان یادداشت امروز روزنامه ملت ما به قلم متين مسلم است که در آن می خوانید:
به دنبال نفي يا اثبات اين ادعا نيستم اما مي‌گويند امنيت را در افغانستان و ناامني را در پاكستان بايد جست‌وجو كرد. ادعاي مقامات افغاني است، صحت آن ادعا هم با گوينده، ولي اين اصل كلي در ماجراي كشته‌شدن بن‌لادن بار ديگر مطرح شد. به هر حال هر چقدر كشته شدن بن‌لادن را باور نكنيم، به همان اندازه هم بايد قبول كنيم پاكستان در پروسه شناسايي و كشف مخفيگاه وي دخالت نداشته است. نتيجه آنكه خود را گول نزنيم.

هم كشته شدن سركرده القاعده را ديگر بايد پذيرفت و هم با گفت پاكستان طور مشخص اداره اطلاعات مركزي ارتش اين كشور «آي اس آي» اگر نه در اصل، دست‌كم در فرع آن دخالت مستقيم داشته است. نمي‌دانم چرا عده‌يي اصرار داشتند به خود به قبولانند بن‌لادن كشته نشده، حرفي نيست، اين به خودشان مربوط است اما در پذيرش اين ادعا كه مقامات امنيتي پاكستان از موضوع بي‌خبر بوده‌اند جاي حرف بسيار دارد و از ديد من اصلا قابل قبول نيست. به چند دليل:

نخست آنكه پاكستان كارنامه قابل قبولي در مبارزه هدفمند با تروريسم ندارد، قابل قبول كه هيچ حتي مردود بوده، دلايل اين مردودي كاملا روشن است: فقدان اقتدار دولت مركزي، فساد گسترده دستگاه سياسي، ساختار چندگانه و بهم ريخته اجتماعي، گروه‌بندي‌هاي گسترده و پيچيده مذهبي و قومي، تمركز گروه‌هاي متعدد قومي قبيله‌يي افغاني خصوصا در دو ايالت سرحد و وزيرستان كه ساختاري مشترك با گروه‌هاي مشابه در پاكستان دارند و از همه مهم‌تر نقش تعيين‌كننده و كليدي ارتش و مشخصا ستاد فرماندهي و عملياتي اداره اطلاعات ارتش پاكستان موسوم به «آي اس‌ اي»، كلاف سردرگمي در اين كشور ايجاد كرده كه «آي اس‌ اي» بيشترين بهره را از آن برده و مي‌برد. از ديد اداره اطلاعات اين شرايط ابزار مشروعي است براي ادامه تسلط بر كشور و نفوذ در اركان حكومت پاكستان.

دوم؛ اين پيچيدگي و نظم نامنظم هر چند ارزيابي نهايي هرگونه فرآيند اطلاعاتي را با مشكل روبرو كرده و مي‌كند اما اين بدان معنا نيست اولا مقامات امنيتي پاكستان بر اوضاع مسلط نيستند، ثانيا ديگران (و در مورد بحث ما سازمان مركزي اطلاعات آمريكا) از رصد و نيز كاشت‌ها و برداشت‌هاي اطلاعاتي از هم نوع امنيتي خود و در مقياس وسيعتر جامعه پاكستاني ناتوان و عاجزند. هر چند نمي‌توان بروز ضريب منفي در تئوري و عمل و نيز برداشت ناهمگن از پديده‌ها را ناديده گرفت اما اين استثنايي بر قاعده است.

سوم؛ موضوع القاعده و كشتن بن‌لادن از آن جنس موضوعات اطلاعاتي و امنيتي است كه مسلما ضريب منفي يا همان استثناء بر آن متصور نيست. مشكل در باور بگنجد اصلا نمي‌توان باور كرد كه نوع تعامل، تبادل و چرخه فرايندي كاشت، داشت و برداشت مولفه‌هاي امنيتي اطلاعاتي ميان دو نهاد همگن امنيتي يعني «سيا و آي اس ‌اي» آنقدر از هم فاصله داشته يا دارد كه عملياتي از نوع قتل سركرده القاعده، بدون اطلاع ديگري صورت گرفته است.

شايد بتوان پذيرفت عمليات بدون حضور كماندوهاي پاكستان صورت گرفته، اما مطلقا باور ندارم اين دو نهاد، همكاري مشترك اطلاعاتي، حتي تا دقايقي قبل از عمليات با يكديگر نداشته‌اند. البته علت اين تصميم مقامات واشنگتن در انجام عمليات انحصاري روشن است و فهم آن هم هوش بالايي نمي‌خواهد. واشنگتن مايل نبود كيك گردويي كشتن بن‌لادن را با ديگري تقسيم و توان عملياتي خود را متكي به ارتش پاكستان جلوه دهد. لذا عمل مشترك اطلاعاتي و اقدام انحصاري عملياتي را در اين پروژه سرلوحه برنامه‌هاي خود قرار داد.

چهارم؛ به اعتقاد من اصل موضوع قتل بن‌لادن در مقايسه با اتفاقات و هماهنگي‌هاي پيش از عمليات، چندان مهم نيست و ارزش دست دومي دارد. در واقع ارزش اصلي كار در نوع برآوردها، هماهنگي‌ها و ارزيابي‌هاي اطلاعاتي و از همه مهم‌تر اقدام ضربه امنيتي اطلاعاتي نهفته است، آنهم نه در سطح كه در عمق. آنگونه كه گفته مي‌شود، عوامل اطلاعاتي و جاسوسي از ماه‌ها پيش خانه فرد هدف را زيرنظر داشته و به آن مشكوك شده‌اند. همين نقطه آغاز شك، بي‌ترديد برگرفته از گزارش‌هاي منابع و سرخط‌هاي جاسوسي است آنهم در «روستا شهر» كوچكي مثل ابِت كه بطور معمول قابل هدف‌گذاري اطلاعاتي براي يك برنامه بزرگ نمي‌تواند باشد مگر در موارد خاص و براي پروژه‌هاي خاصتر.

بن‌لادن بي‌شك يكي از اين موارد و پروژه‌هاي خاص بوده است. به هر حال ورز و پردازش اطلاعات در يك دنياي مجازي كه صورت نگرفته، نقطه كاشت تا برداشت در يك دنياي واقعي و يك روستاشهر واقعي انجام شده كه يكي از مهم‌ترين پايگاه‌هاي اطلاعاتي نظامي پاكستان در آن قرار داشته است. نفس وجود چنين پايگاهي، موقعيت ويژه‌يي هم به هندسه شهر و هم به ساكنانش مي‌دهد. دست​كم آدم‌هايش ياد مي‌گيرند چهار چشمي باشند. لذا امكان ندارد عوامل جاسوسي و ضد جاسوسي امريكا بدون رصد شدن ويژه بتوانند ماه‌ها محل اختفاي رهبر القاعده را زيرنظر بگيرند. آنهم در ساختماني عظيم به ارزش حداقل يك ميليون دلار. مگر آنكه بپذيريم (و بايد بپذيريم) جريان اطلاعات، پردازش و در نهايت بهره‌برداري امنيتي از آنها در طي اين ماه‌ها بگونه‌يي مشترك با «آي اس اي» اما با دست بالاي سيا بصورت كاملا سري و در عمق وجود داشته است.

پنجم، اينكه چرا سازمان اطلاعات ارتش پاكستان (قوي‌ترين نهاد امنيتي اين كشور) اولا تن به اين كار داد، ثانيا حاضر به پذيرش اين همه انتقاد شده، شايد دلايل خاصي داشته باشد كه از كنه آن فعلا بي‌اطلاعيم. ولي طي يكسال گذشته و در پس تحولات افغانستان، ايالات متحده كوشش‌هاي زيادي نه تنها براي كاهش نفوذ ارتش پاكستان در ساختار سياسي حكومت (حذف ژنرال پرويز مشرف) به كار برد كه تلاش‌هاي مضاعفي را به خرج داد تا از تاثير رفتار و عمل «‌آي سي ‌اي» در خود پاكستان بويژه افغانستان بكاهد. چرا كه هم بدنه سياسي و هم بدنه نظامي و امنيتي پاكستان، افغانستان را نه به مثابه يك كشور كه حيات خلوت خود پنداشته و مي‌پندارند. ايالات متحده امروز ديگر مايل به حضور بي‌چون‌وچراي پاكستان در افغانستان نيست. با همين ديدگاه و رويكرد به اعتقاد من مقامات بالاي ايالات متحده طي شانزده ماه گذشته بطور جدي به نظاميان پاكستاني دو نكته مهم را گوشزد كرده‌اند: ميان حفظ باقي مانده سهم قدرت در كشورشان و توسعه همكاري‌هاي دو جانبه دو كشور بويژه در مبارزه با تروريسم و دريافت كمك‌هاي مالي و يا ادامه دخالت در افغانستان و همكاري‌هاي پنهان اطلاعاتي با گروه‌هالي تند و تروريستي و بويژه القاعده (كه كاملاً‌واضح و مشهود است) يكي را انتخاب كنند. در واقع از اينجا به بعد بازي سه جانبه براي امريكا به بازي دو جانبه محدود خواهد شد.

ششم‏؛ ريشه تحول و اتفاق به وقوع پيوسته و همچنين تحولات آتي‌تر و وقايع آتي را كه هنوز به‌وضوح نمي‌دانيم چيست، بايد در همين چارچوب جست‌وجو كرد «بازي كوچك‌تر شده است». بي‌هيچ ترديدي و ذره‌يي شك، شخصاً معتقدم مقامات پاكستاني خصوصاً‌ ارتش گزينه اول را انتخاب كرده‌اند.

اما چرا اصرار بر عدم دخالت پاكستان در قتل بن‌لادن و اعتراض متقابل اسلام‌آباد به اقدام امريكا؟

جمهوري اسلامي

«تعادل، نياز راهبردي» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد:
با اينكه اسلام، دين تعادل است و قرآن كريم در موارد متعدد مسلمانان را از افراط و تفريط برحذر داشته و "اعدلوا هوا قرب للتقوي" را معيار و ميزان و راهنماي عمل قرار داده، متأسفانه در تاريخ اسلام بي‌توجه به اين دستورالعمل روشن و بنيادين و تمايل به افراط و تفريط، بسيار رخ داده و مشكلات زيادي را سبب شده است.

خط انحرافي و پرخطر افراط و تفريط را مي‌توان از صدر اسلام رديابي كرد و با علم به اينكه اين خط تا امروز، با شدت و ضعف‌هائي كه داشت، ادامه يافته و اكنون نيز مشكل ساز است، بايد از اين واقعيت خطرآفرين درس عبرت گرفت و چاره‌اي براي جلوگيري از استمرار آن و يا كنترل عوارض منفي آن انديشيد. تاريخ اگر وسيله‌اي براي پندآموزي و چاره‌انديشي نباشد و نتوان از آن براي جلوگيري از تكرار ضايعات گذشته بهره‌برداري كرد، چه ارزشي دارد؟

تبليغات سوئي كه مخالفان براي منزوي ساختن حضرت علي عليه السلام كردند و كار را به جائي رساندند كه مسلمانان شام تصور مي‌كردند آن حضرت حتي نماز نمي‌خواند و به مسجد نمي‌رود از يكطرف و زياده روي‌هائي كه غاليان درباره فضائل اميرالمؤمنين كردند و ايشان را تا خدائي رساندند از طرف ديگر، وجود خط انحرافي و خطرناك عدم تعادل در ميان مسلمانان را از صدر اسلام نشان مي‌دهد.

پيدايش بسياري از فرقه‌هاي منحرفي كه بعضي از آنها در جهت غلو و بعضي ديگر در جهت انكار فضيلت‌هاي واقعي فعاليت و تبليغ كردند و مردم را از هر دو طرف به گمراه و انحراف كشاندند از اين قبيل هستند. چه جنگ‌ها و خون ريزي‌ها و غارت‌ها و بي‌حرمتي‌ها كه از رهگذر افراط‌ها در گذر تاريخ گريبانگير مسلمانان شد و چه بي‌تفاوتي‌ها و غفلت‌ها و زيان‌هاي كلان فكري و عقيدتي كه در اثر تفريط‌ها به جان ملت‌هاي مسلمان افتاد و زمينه را براي پيدايش فرقه‌هاي منحرف و ايمان سوز فراهم ساخت. اينها همه زيان‌هاي بزرگي هستند كه اسلام و مسلمانان تا به امروز تحمل كرده‌اند و متأسفانه نشانه‌اي از پايان پذيري اين راه خطرناك و حاكم شدن تعادل به جاي افراط و تفريط به چشم نمي‌خورد.

پيروزي انقلاب اسلامي و تأسيس نظام جمهوري اسلامي ايران، فرصت بسيار مناسبي بود كه اگر به درستي از آن بهره‌برداري مي‌شد اين امكان پديد مي‌آمد كه تعادل، جاي افراط و تفريط را بگيرد و آن خط غلط كه در تاريخ اسلام امتداد يافته بود براي هميشه تصحيح شود.

اگر براي اين انقلاب و نظام جمهوري اسلامي آنچنان قدرتي كه بتواند اين آرمان خود را در سرتاسر جهان اسلام به مرحله عمل برساند قابل تصور نبود، لااقل در ايران، كه پايگاه اين انقلاب و خاستگاه نظام جمهوري اسلامي است، مي‌توانستيم به عملي شدن اين آرمان اميدوار باشيم. اگر به عملي شدن كامل هم اميد چنداني نبود، با اميد به اينكه حركتي سالم در اين جهت آغاز شود و براي استمرار آن سرمايه گذاري‌هاي فكري و علمي قابل توجه صورت بگيرد مي‌توانستيم راه را باز كنيم و براي ادامه آن تلاش نمائيم...

امروز، با ميدان‌داري افراطيون در جهان اسلام كه طالبان و القاعده و تكفيري‌ها مظهر آن هستند مي‌توان خسران بزرگي را كه در دهه‌هاي اخير متوجه جايگاه واقعي اسلام در جهان شده است، اندازه گيري كرد. ببينيد دستگاه‌هاي تبليغاتي غرب و صهيونيسم بين الملل چه ماهرانه و البته كينه توزانه وجود فردي همچون "اسامه بن لادن" را، چه مرده و چه زنده‌اش را، به چماقي بزرگ تبديل مي‌كنند و بر سر ما مسلمانان و بر سر خود اسلام فرود مي‌آورند. اين، نتيجه پيشروي آن جريان افراطي به نام اسلام است كه البته چه بسا خود غربي‌ها و صهيونيست‌ها در اصل پيدايش و يا لااقل پروبال دادن به آن نقش داشته‌اند.

خوشبختانه در ايران گرفتار چنين پديده‌اي نيستيم، اما اين واقعيت را بپذيريم كه خطر جريان‌هاي افراطي و نوع برخوردهاي ما با افكار و عملكردهاي مختلف بقدري زياد است كه عواقب آن مي‌تواند ما را نيز به همان گرفتاري‌ها مبتلا كند. ما براي پيشبرد مقاصد و تحقق اهدافمان گاه به چنان مبالغه‌هائي متوسل مي‌شويم كه كلماتي مانند افراط براي توصيف آنها بسيار نارسا هستند.

اينكه فردي را در مكتبي بودن و اطاعت از ولايت فقيه و اخلاص و فداكاري و ده‌ها فضيلت ديگر به اوج مي‌رسانند و طوري صحبت مي‌كنند كه گوئي در شجاعت مالك اشتر، در ساده زيستي سلمان فارسي و در ستيز با دشمن ابوذر است و حتي مخالفت با او را خلاف شرع و اطاعت از او را همچون اطاعت از خدا واجب مي‌دانند، اين يك حركت افراطي است كه بدون توجه به عواقبي كه ممكن است به بار بياورد شروع مي‌شود و هنگامي كه به اوج مي‌رسد و به تدريج عوارض منفي خود را ظاهر مي‌كند، تازه آن وقت است كه همان ثناگويان به فكر مهار كردن آنچه خود ساخته‌اند مي‌افتند. متأسفانه در اين بخش هم همان افراد به افراط پناه مي‌برند و كساني را كه خود به اوج رسانده‌اند تا حد شرك ساقط مي‌كنند! غافل از اينكه حتي نافرماني در برابر اوامر اله نيز برحسب نوع و چگونگي، داراي احكام مختلف است و اينطور نيست كه هر كس هر حكم از احكام خدا را اجرا نكند محكوم به شرك باشد.

در مسئوليت دادن به افراد نيز همين اشتباه را مرتكب مي‌شويم. كساني را كه ظرفيت محدودي دارند، بدون در نظر گرفتن عوارض و عواقب، به مناصبي مي‌گماريم كه نمي‌توانند از عهده آنها بر آيند. چنين افرادي هنگامي كه در چنين جايگاه‌هائي قرار مي‌گيرند، حرف‌هائي مي‌زنند و كارهائي مي‌كنند كه هيچكس با هيچ قدرت و هيچ وصله و پينه‌اي نمي‌تواند لطمات وارده را توسط آنها را جبران كند.


رسالت
 
«حركت بيداري در اروپا» عنوان سرمقاله ي روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندري است كه در آن مي‌خوانيد:
رهبر معظم انقلاب در ديدار هزاران نفر از معلمان سراسر كشور با شاره به بيداري اسلامي در منطقه تاکيد کردند:"اين حركت بيدارى تا قلب اروپا خواهد رفت. آن روزى پيش خواهد آمد كه همين ملتهاى اروپايى عليه سياستمداران و زمامداران و قدرتمندانى كه آنها را يكسره تسليم سياستهاى فرهنگى و اقتصادى آمريكا و صهيونيسم كردند، قيام خواهند كرد. اين بيدارى، حتمى است. "
اين تعبير يادآور فرمايش بنيان گذار کبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني(ره) است که فرمودند:" ما از خدا مي‌خواهيم که اين قدرت را به ما ارزاني دارد که نه تنها از کعبه مسلمين، که از کليساهاي جهان نيز ناقوس مرگ برآمريکا و شوروي را به صدا درآوريم. "

به صدا در آمدن ناقوس مرگ بر آمريکا از فراز کليساهاي جهان و بيداري مردم يک شعار يا رويا نيست بلکه واقعيت محتومي است که در عصر بيداري به وقوع خواهد پيوست و قدرت انقلاب اسلامي را به رخ جهانيان مي‌کشاند. امروز در قلب اروپا زمزمه‌هاي اعتراض بلند شده است. بسترهاي اجتماعي در غرب مهياي يک خيزش عمومي عليه زياده خواهي‌هاي چند صد ساله آمريکا و صهيونيسم بين المللي است. حرم و زبانه شعله‌هاي بيداري اسلامي که امروز خاورميانه و شمال آفريقا را در بر گرفته است به زودي با نابساماني‌هاي اقتصادي و اجتماعي در اروپا گره خواهد خورد و هيمه آتشي مي‌شود که دامن آمريکا و رژيم صهيونيستي را خواهد گرفت.

 زندگي انساني در اواخر قرن بيستم و سرآغاز قرن بيست و يکم تحت تاثير امواج مشعشع انقلاب اسلامي اين آمادگي را يافته است که گام در مسير يک اجتماع عالي انساني نهد. خوزه ارتگايي گاست (1955-1883)، بزرگ ترين فيلسوف اسپانيايي در قرن بيستم دراين باره مى‏نويسد؛"گفته‏اند و شايد هم نه بى‏دليل كه‏همه اصول نوآورانه عصر جديداكنون خود در وضعيتى بحرانى قرارگرفته‏اند. در تائيد اين نظر دلايلى چندوجود دارد كه نشان مى‏دهد انسان‏اروپايى (غربى) مشغول جمع كردن‏خيمه و خرگاه خويش از سرزمين‏نوينى است كه طى سيصد سال‏گذشته در آن رحل اقامت افكنده بود، اين انسان آهنگ عزيمت‏به قلمروتاريخى و شيوه زيستى ديگرى‏دارد. " (انسان و بحران، ترجمه احمد تدين، علمى‏فرهنگى، 1376، ص3‏)

بدون ترديد جهان امروز در نهايت تمناي ارزشهاي معنوي است و انقلاب اسلامي به عنوان کانون معنا توانسته و مي‌تواند بر دلهاي بشريت مسخر شود. عصر بيداري جولانگاه معنويت و معنويت برگ برنده انقلاب اسلامي است. عصر بيداري زمانه يادآوري است. يادآوري انسانيت، ايمان، فطرت، حقيقت جويي، استکبارستيزي، تحقير نشدن و...

اروپاي تحقير شده پس از دو جنگ جهاني توسط آمريکا و صهيونيسم بين المللي تشنه عدالت خواه است. ماليات دهندگان آلماني معترضند که تاوان خوردن کدام ميوه ممنوعه را در پرداخت غرامت به صهيونيست‌ها بابت هولوکاست بايد بپردازند. شهروندان انگليسي نمي‌دانند که چرا سربازانشان بايد گوش به فرمان آمريکايي‌ها در اقصي نقاط عالم عمليات‌هاي محير العقول انجام دهند تا شايد بخشي از منافع ايالات متحده تامين گردد. فرانسوي ها، ايتاليايي ها، اسپانيايي ها، نروژي ها، يوناني‌ها و... چرا بايد زير بار بحران اقتصادي که مسبب اصلي آن سياست‌هاي غلط آمريکا بود قد خم کنند و آرمان اروپاي واحد و پول واحد را در نطفه خفه شده ببينند.

مطمئنا اروپاي واحد با پول و ارتش واحد بر خلاف منافع استراتژيک آمريکاست. کمک‌هاي مالي و نظامي هنگفت دولتمردان اروپايي به اسرائيل از ماليات‌هاي سنگيني که از شهروندان اخذ مي‌کنند، در حالي که بحران رکود اقتصادي، بيکاري و فقدان خدمات اجتماعي در کشورهايش?

استفاده از اين خبر فقط با ذكر نام شمال نيوز مجاز مي باشد .
ایمیل مستقیم :‌ info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
 
working();

ارسال نظر :
پاسخ به :





نام : پست الکترونیک :
حاصل عبارت روبرو را وارد نمایید :
 
working();

« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما »
هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد

سامانه آموزش آنلاین ویندی
Page created in 0.046 seconds.